من ِ واقعی !

درود من سحر هستم اینجا خودمو می نویسم ، بدون سانسور !!!

من ِ واقعی !

درود من سحر هستم اینجا خودمو می نویسم ، بدون سانسور !!!

انیمه!

نیلوفر ساما گفت بنویس !


آخه لامصب میدونم اگر بنویسم میای سر کلاس آلمانی فحش میدی که این چی بود

کلآ گفتم یه کم در مورد انیمه بنویسم.

عرضم به حضور همه ی کسانی که میخونن ( حالا کاش دو نفر و نصفی میخوندن! )

به لطف نیلوفر ساما من یه سری انیمه ی خوب دیدم که هم چیز میشد ازشون یاد بگیری و هم میشد ازشون لذت ببری .

چی میشه از یه انیمه یاد گرفت؟

بستگی به زبان اول و دومش داره .

مثلآ اگر زیر نویس انیمه انگلیسی باشه در حالی که انیمه ژاپنیه ، میتونی یه کمی ژاپنی یاد بگیری.

میشه فرهنگ یه ملتی رو یاد بگیری

اطلاعات گرافیکی و تاریخیت رو ببری بالا

چهار تا کتاب معرفی شه بهت بری بخونی !

یا چند تا خواننده شناخته نشده ولی با استعداد آشنا شی .


وقتی آدم خستس ، حوصله نداره ، میخواد از دنیای واقعی یه ذره دور شه ، ذهنشو خلاق تر کنه ، و لذت وصف نا پذیری ببره انیمه ببینه خیلی خوبه .



ملاک آدما هم خیلی مهمه ، یکی مثل من تاریخ موضوع مورد علاقشه ، فرهنگ و ملیت آدما هم براش مهمه . مثلآ من دارم در بدر دنبال انیمه ی یوگی اوه میگردم چرا؟ چون در مورد مصره !

یا له له میزنم برای دیدن قسمت های جدید ِ  Naruto  چون در مورد فرهنگ اساطیری مردم ژاپنه . کلی چیز میز من خوندم که توی انیمه بهش اشاره شده بود . این طوری آدم میفهمه که این انیمه کشکی طراحی و نوشته نشده و یکی مثل من معرفی میکنه .

یه انیمه ی دیگه هم هست که من دوسش دارم اونم

Vamire Knight  و قسمت دومش Vampire Knight Guilty  هست که من دارم رایت میکنم برای چهار پنج تا از دوستام میفرستم که ببینن ،‌ناروتو رو که نمیتونم بدم بهشون ولی اینو میتونم .

اینطوری حال میده انیمه ببینی ، مثلآ یکی از دوستام گفت شهر اشباح رو دیدی؟


یه ذوقی کردم! چرا؟ چون به نظرم همچین چیز کمیابی رو یکی ببینه خیلی معرکس. خلاصه اینکه انیمه ببینید ! سلیقه داشته باشید‌! انیمه یکی از هنری ترین ساخته های دست بشره Trust me 


اینم به خاطر نیلوفر ساما که گفت آپ کن .

این اسمایله هم به خاطر جانی دپ بود 

. سحر .

مراسم تاج گذاری

درورد بر شما دوستان گرامی .

امروز یک مراسم در یک آتشکده در پاسارگاد اجرا میشه .
آتشکده ای در یک خانه ی قدیمی.
و بعد از مراسم شب به نطدیک ترین محل به آرامگاه جد بزرگم کورش برای اثبات سر سپردگی نسبت به سرزمینم خواهم رفت به همراه تمام کسانی که از خاندان ما در این مراسم شرکت میکنند .
مراسمی که سه هزار ساله برگذار میشه منتها قبلآ شکوه سلطنتی داشت و همه ی مردم به همراه خانواده شاهشون شادی می کردند اما مدت خیلی زیادیه که خیلی ها ، خیلی از مردم نمی دونند هنوز این مراسم در خاندان کورش اجرا میشه . الان شماها میدونید .
آداب مراسم :

یه خونه که به شیوه ی سه هزار سال پیش نمای داخلش طراحی شده
هیچ روشنایی الکتریکی درونش نیست و همه ی روشنایی خونه ، در اصل آتشکده رو هیزم هایی که میسوزند تامین میکنند . از هیچ بلند گویی خبری نیست و موسیقی که نواخته خواهد شد ضرب ایران باستان خواهد بود .
لباس هایی که پوشیده میشن رو با دست و با سوزن چوبی دوختند . میوه های فصل و شیرینی خانگی که یک نوع نان هست به مهمان ها داده میشه و خبری از غذاهای رنگ و وارنگ امروزی نیست . همه چیز سادست خیلی ساده.
این مراسم باید یک ماه و دقیقآ یک ماه قبل از تولد شاهزاده برگذار بشه که به دلایل امنیتی زود تر برگذار میشه و فرزند ارشد بزرگ خاندان یک ماه قبل از اینکه 20 سالش پر شه و بره توی 21 سال ملکه / پادشاه میشه .
این مراسم امروز مراسم منه . در حقیقت باید 16 آبان ماه برگذار بشه منتها به دلایلی الان بر گذار میشه . در سالگرد ازدواج پدر و مادرم .
مراسم تاج گذاری اصطلاحآ البته از تاج خبری نیست در واقع اعلام میشه که شاهزاده ی ارشد پارسه ملکه / پادشاه پارسه میشه و این مورد توسط خواهر / برادر و یا بهترین و نزدیک ترین دوست شاهزاده انجام میشه .
آتش در آتشدان افروخته میشه که نماد روشنایی هست و ایزد یکتا به نیکی یاد میشه و پدر و مادرم برای همه ی مردم نیکی از ایزد یکتا خواهند خواست .
بعد نوبت من میشه که حرف بزنم و من
از تمامی ادیان به نیکی یاد خواهم کرد و مراتب دوستی و نیک خواهی خودم رو خواهم گفت و تجدید میثاق خواهم کرد .
موبد فر شیذر یکتا را بر من خواهد خواند و نکوهش خواهد کرد و باشد که شیذر یکتا خوشنود شود و خون شاهی پایدار و فرهی برپا و به فرنود نیک اندیشی و نیک کرداری سرزمین پارسه بدور از گزند .

لباسی که میپوشم هیچ مهم نیست چون خاندان طبق سنت پیشینیان به نسبت هر زمان لباس همون زمان رو برای پوشیدن انتخاب خواهند کرد . منتها یک ردای دست دوز حتمآ روی دوش من میندازن
لباسی که من همین الان انتخاب کردم دوتاست یکی یک لباس شیری رنگ که دور یقش شکوفه داره و بلنده و یکی یک لباسی هست به رنگ عسلی .
احتمالش هست شیری رنگ بپوشم برای روشن اندیشی و خوش یمن بودن این رنگ که نماد پاکی هست .

از مراسم نمی تونم عکس بزارم چون دوربینی در کار نخواهد بود . مراسم سنتیه .
من رسمآ امشب ملکه ی سرزمین پارس خواهم شد د رحالی که هیچ اختیاری ندارم و سرزمین من الان هزار تکه شده و فقط همینش مونده که بهش میگین ایران .

ازتون میخوام به رسم پارسیان و چون هیچ کدومتون توی مراسم من نیستین و همه دوستای منین برام آرزو کنید که نیک بی اندیشم ، نیک کردار باشم و نیک رفتار .


------------------------------------


پی نوشت بعد از بازگشت :



رفتم . توی راه خوابیدم ( مثل همیشه ) وقتی رسیدیم بیدارم کردن و بدون من با لباس شیری رنگم رفتم ، ردا رو انداختن روی سرم و وارد که شدم همه ایستادند و تعظیم کردن یک عده چاپلوس زانو زدند که خواستم بلند شن من خدا نیستم .

مراسم طبق اون چه اول توضیح دادم اجرا شد .
خواهرم اعلام کرد چون دوستی به همراه نداشتم .
بعد از شادی خانواده ( این شامل همه ی اونایی میشه که اومدن )‌
سخنرانی ملکشون ( زر زر بنده ) شروع شد :
درود شیذر یکتا بر سرزمین اجدادی ام پارس . نیکویان نیک انگار نیک کردار و نیک سرشت . به فرنود مهرورزیتان همکنون ایستاده در مقابل شما و با نهادن نام بانوی پارس بر من یک بار دیگر مرا یاد آوردید که سرشتم از پارس و در رگ و پی و وجودم خون جد بزرگم کورش می جوشد .
باشد که ایزد یکتا یاری ام دهد که نیک بنگرم ، نیک بگویم و نیک رفتار باشم و به میثاق خویشتن پای بند .
فر ایزد یکتا بر شما باد .

بعدش معلوم شد از این به بعد من جای بابام برای بچه هایی که توی فامیل بدنیا میان اسم میزارم !
تازه فحش هم نباید بدم ! اینو بابام گفت !
عصبانی هم نباید بشم (‌که نمیشم معمولا)
روحیه انتقام جومم باید بزارم کنار . نقشه ی شوم هم دیگه نباشد برای کسانی که اذیتم میکنن بکشم .
ولی یه چیزی رو با خون با من قسم خوردن هفت نفر
که جونشونم بدن اگر من بگم و گفتن هر کسی که اذیتم کرد فورا این هفت نفر رو خبر کنم .!
بادی گارد نداشتیم که دورادور داریم !
خب اینا رو به منطله ی تشریفات میزارم چون من بمیرمم کاامو نمیدم کسی انجام بده .

.
 

مزیت متولد شدن در روز دانشجو!

به مامانم گفتم:

میدونی مزیت متولد شدن در روز دانشجو چیه؟

گفت :

چیه؟

گفتم:

درس نخونی ، بری دانشگاه ، رشته ی مورد علاقت رو بخونی در حالی که فقط از هم رشته ای هات یه ترم عقب می افتی که اونم تابستون میگیری و بهشون میرسی ! تازه اگرم نگیری چه بهتر از دوستات جزوه هاشونو میگیری و بهتر میتونی بری جلو!




تولد 52 سالگیت مبارک عزیزم

سعی میکنم به صدات گوش کنم بلکه آروم بگیرم .هر سال وقتی تولدت رو جشن می گرفتم ، حالا یا تنها یا با یه دوست ، توی جشن تولد نبودی . ولی امسال هستی مگه نه؟ ولی نه شمعی نه کیکی نه چیزی فقط صدات .

میدونم میبینی فقط غصه نخوری ها . نمیتونم گریه نکنم آخه تو خیلی عزیزی و با اینکه جای خوبی هستی ولی چه میشه کرد؟ ما آدما خیلی خودخواهیم . میدونم به خدا میدونم همه چیز خوبه ولی اینکه قلبت ایستاد. اینکه قلبت از تپیدن ایستاد . . .خب سخته برام .

انقدر دلم میخواست امسال هم میخندیدی باشه ایرادی نداشت که ما توی تولدت با خانوادت نبودیم . مهم این بود که تو میخندیدی و جشن میگرفتی و شاید یه روزی ما عکسای جشنتو می دیدیم..

میدونی چیه؟ میخوام راهت رو ادامه بدم. همیشه میگم نه؟ هر سال مینویسم در این مورد مگه نه؟ میدونی که منظورم چیه . نمیخوام همه چیزو بنویسم ولی همینو بگم که من کلی برنامه چیدم . منتظرم وقت مناسبش برسه .

امسال خیلی دختر بدی بودم. خیلی ! کلی دعوا کردم . کلی داد و بیداد کردم . کلی بد و بیراه گفتم . به خیلی ها گفتم نمی بخشمشون . خیلی ها رو رنجوندم. شاید حق داشتم شایدم نه ولی تو با اینکه حق داشتی نکردی این کارا رو .میدونم به حرفات گوش کردم ولی عمل نکردم و میدونم که کسی که اسمتو صدا میکنه و میگه دوست داره باید حداقل سعی کنه مثل تو مهربون و صبور باشه . سعی کردم ولی نشد !

ولی باز سعی میکنم .

خودت گفتی تسلیم نشم. منم نمیشم.

راستی ، من رقصت رو همونطور که تو به همه یاد میدی ، یاد میدم. مثلآ مونواکت رو ، من دیدم چطور به مایکل جردن یاد میدادی و من همینطوری به هر کی که خواست یاد دادم  و یاد میدم.

هی پیتر پن واقعی دوست دارم. میدونی؟ خیلی دوست دارم و خوشحالم که 11 سال پیش تا حالا عاشقتم و به عشقم شک نکردم.

تا جایی که بتونم سعی میکنم مثل تو باشم.

مهم نیست اگر مسخرم کنن.

مهم تویی که همیشه راست میگفتی . همیشه صبر بهترین چیزه و تو یادم دادی.باور کن خیلی سعی کردم .

داری توی بهشت مونواک میری؟ داری میخونی؟ بخون که خیلی روحم نیاز به آرامش داره .

میخواستم با همه وجودم برم دنبال موسیقی مگر یه روز بتونم یه جا بینمت و بگم مرسی به خاطر همه ی درسایی که بهم دادی ولی زود رفتی من خیلی بچه بودم و ضعیف نمیتونستم کاری بکنم . یه مدت بی خیال شدم و گفتم مایکل دیگه رفت . اون روزو خوب یادمه دفترمو برداشتم هدفمو خط خطی کنم ، دستم نرفت ! این کارو نکردم گفتم میتونم برم دنبال هدفم و میتونم به کسانی که به دنیا میان اسمتو بخونم و بگم که تو چقدر بزرگ بودی و هستی . . .



تولدت مبارک . فکر کنم مهمونی بزرگی برات گرفتن

توی بهشت . . .



تنفر ، چیزی که از دلم هیچوقت پاک نمیشه !

SiSi میدونست من بین بچه ها نفوذ دارم  خب ازم سوء استفاده کرد تا فرومشو پر کنه . بعد من نظرم هیچ جا مهم نبود با اینکه همتراز خودش بودم ، Admin .

هر کی رسید مدیر شد گفتم نکن گوش نکرد .گفتم اکی من نظری نمیدم.

اومد گفت چرا کم فعالیت میکنی؟

گفتم محتوا نداره اینجا منم نظری نداشته باشم نمیگم خب ! زور که نیست !

گفتن تو از اینجا بریدی گفتم شما هرطور مایلید فکر کنید.

شقایق عین سگ هار پاچه منو گرفت کسی چیزی نگفت ولی توضیحات محترامانه من توهین بود!

من به عنوان Admin گفتم این بحث رو نبندین و شقایق که زیر دست من بود بست و گفت تو رو به حساب نیاوردم و نمیارم .

خب طبیعتآ من رفتم!

یوزرمو پاک کردن ولی 340 تا پستمو نگه داشتن که نود درصدش قوانین و تاپیک های مفید بود . منم گفتم پاک کنید یا میفرستمتون هوا . رفتن نشستن باز چغلی کردن و مهشید و فرهاد سعی داشتن منو قانع کنن که من همه چیزو توضیح دادم .

قانع شدن .

با توجه به اینکه ، رومینا ، من و بقیه رو در یه سطح میشناخت و به جای بیطرف برخوردکردن ، طرف اونا رو گرفت . و با اینکه من توضیح دادم که باید بیطرف میبود اما نبود و با توجه به اینکه باز هم از چرندیات اونا پشیبانی کرد .


دیگه حال ندارم توضیح بدم این موضوع رو !

برای همینم میگم هرکس که میخواد بدون اینکه توی ماجرا بوده باشه طرف اونا رو بگیره . منم فرموش کنه . من خیلی راحت از کسانی که تظاهر میکنن دوستمن و نیستن ، میگذرم

و میگم

اسکرو دم آل

دی کن گو فاک دمسلفز