من ِ واقعی !

درود من سحر هستم اینجا خودمو می نویسم ، بدون سانسور !!!

من ِ واقعی !

درود من سحر هستم اینجا خودمو می نویسم ، بدون سانسور !!!

همه چیز !

امروز ظهر نخوابیدم که شب بتونم بخوابم چون فردا کلاس دارم ، از ساعت 8 صبح تا نمیدونم چند ! چون یهو معلمه نمیاد ، یا بچه ها جیم میشن ، خلاصه خر توخریه واسه خودش !

فردا تولد ِ دنیا ، یکی از دوستای خواهرمه ! من هم دعوتم نمیتونم برم !چون شیپیش ته جیبم پشتک میزنه و من نتونستم کادو بگیرم !در نتیجه نمیرم ! همیشه سر تولد رفتن باید عزا بگیرم !

فردا یکی از دوستامو میبینم ، خیلی دلم براش تنگ شده انقدر دوست دارم ببینمش که نگو ، اسمش نیلوفره ، من نیلوفر ساما صداش میکنم ، برای دیدنش لحظه شماری میکنما !

 ویرایش داستانم تموم شده ، فصل جدید رو شروع کردم اما نمیدونم چطور پیش برم ! تازه مشکل یکی دو تا نیست که ، توی ترجمشم موندم ! خیلی حساس شدم سر ترجمش و همش دلم میخواد بهترین ترجمه رو ارائه بدم به خاطر همینم توش موندم ! الان سه ساعته دارم اینا رو می نویسم ! خمیازه هم کشیدم تازه !!! چه عجب من خوابم میاد !

ساعت 12 شبه و هنوز دانلود یه چیزی تموم نشده !

حموم نرفتم !

هزار تا چیز دیگه ، ساعت 6:45 بارد بیدار شم ! وای خدا چقدر بدم میاد از بیدار شدن اول صبح !

یکی از دوستام امشب مایکل رو مسخره کرد ، اصلآ خوشم نمیاد کسی با اون شوخی کنه !

دلم برای امیر جونز تنگ شده ، امیر کسیه که من بهش میگم سمبل صبر و تحمل یه جورایی استاد منه و من از اون تحمل کردنو یاد گرفتم . آیلین بی صفت ِ احمق فاصله ی عجیبی بین من و استادم انداخت ، من توی این موندم که امیر چطوری حرفای اونو باور کرده بود که یهو یه طور دیگه شد ، چرا احسان عوض نشد؟


اینایی که میگم ، امیر و احسان و یاسر و پسر خالش سهراب و میلاد پسر خاله ی احسان ، اکیپ ما بودن ، اکیپ ام جی فنا یا مایکلی ها 
 وقتی آیلین وارد اکیپ ما شد همه رو انداخت به جون هم ! الان من از احسان و میلاد خبر دارم از یاسر و سهراب هم دورادور با خبرم اما نمیدونم امیر کجاست و خیلی خیلی دلم براش تنگ شده 

خب فعلآ بسه ! ببخشید که انقدر قاطی پاتی بود ! این مدل حرف زدن من با خودمه !




خوش آمد گویی گرم و صمیمی به خودم !

درود

خوش آمدم ، به کجا؟ به همین وبلاگی که قراره خودمو بی هیچ سانسوری بریزم بیرون توش ! پیشنهاد درین بود که همچین کاری انجام بدم ، فکر خوبیه نه؟

خب ، من سحرم ، تا اطلاع ثانوی 20 سالمه ، یعنی چی اطلاع ثانوی؟ خب یعنی اینکه تا زمانی که بیام اینجا بگم تا اطلاع ثانوی 21 سالمه ! امسال کنکور دارم . دوستای خیلی خوبی دارم که همشونو خیلی دوست دارم و برای همشون ارزش قائلم یکی از بهترین هاشون درینه . کم کم با بقیشونم آشنا میشین چون من حرفامو قراره اینجا بنویسم ممکنه راجع به اونام حرف بزنم . فعلآ برای معرفی همین بسه !

بازم به خودشم صمیمانه خوش آمد میگم چون معتقدم اگر هیچکی هم منو تحویل نگیره خودم که هستم که خودمو خیلی تحویل بگیرم !