من ِ واقعی !

درود من سحر هستم اینجا خودمو می نویسم ، بدون سانسور !!!

من ِ واقعی !

درود من سحر هستم اینجا خودمو می نویسم ، بدون سانسور !!!

تولد 52 سالگیت مبارک عزیزم

سعی میکنم به صدات گوش کنم بلکه آروم بگیرم .هر سال وقتی تولدت رو جشن می گرفتم ، حالا یا تنها یا با یه دوست ، توی جشن تولد نبودی . ولی امسال هستی مگه نه؟ ولی نه شمعی نه کیکی نه چیزی فقط صدات .

میدونم میبینی فقط غصه نخوری ها . نمیتونم گریه نکنم آخه تو خیلی عزیزی و با اینکه جای خوبی هستی ولی چه میشه کرد؟ ما آدما خیلی خودخواهیم . میدونم به خدا میدونم همه چیز خوبه ولی اینکه قلبت ایستاد. اینکه قلبت از تپیدن ایستاد . . .خب سخته برام .

انقدر دلم میخواست امسال هم میخندیدی باشه ایرادی نداشت که ما توی تولدت با خانوادت نبودیم . مهم این بود که تو میخندیدی و جشن میگرفتی و شاید یه روزی ما عکسای جشنتو می دیدیم..

میدونی چیه؟ میخوام راهت رو ادامه بدم. همیشه میگم نه؟ هر سال مینویسم در این مورد مگه نه؟ میدونی که منظورم چیه . نمیخوام همه چیزو بنویسم ولی همینو بگم که من کلی برنامه چیدم . منتظرم وقت مناسبش برسه .

امسال خیلی دختر بدی بودم. خیلی ! کلی دعوا کردم . کلی داد و بیداد کردم . کلی بد و بیراه گفتم . به خیلی ها گفتم نمی بخشمشون . خیلی ها رو رنجوندم. شاید حق داشتم شایدم نه ولی تو با اینکه حق داشتی نکردی این کارا رو .میدونم به حرفات گوش کردم ولی عمل نکردم و میدونم که کسی که اسمتو صدا میکنه و میگه دوست داره باید حداقل سعی کنه مثل تو مهربون و صبور باشه . سعی کردم ولی نشد !

ولی باز سعی میکنم .

خودت گفتی تسلیم نشم. منم نمیشم.

راستی ، من رقصت رو همونطور که تو به همه یاد میدی ، یاد میدم. مثلآ مونواکت رو ، من دیدم چطور به مایکل جردن یاد میدادی و من همینطوری به هر کی که خواست یاد دادم  و یاد میدم.

هی پیتر پن واقعی دوست دارم. میدونی؟ خیلی دوست دارم و خوشحالم که 11 سال پیش تا حالا عاشقتم و به عشقم شک نکردم.

تا جایی که بتونم سعی میکنم مثل تو باشم.

مهم نیست اگر مسخرم کنن.

مهم تویی که همیشه راست میگفتی . همیشه صبر بهترین چیزه و تو یادم دادی.باور کن خیلی سعی کردم .

داری توی بهشت مونواک میری؟ داری میخونی؟ بخون که خیلی روحم نیاز به آرامش داره .

میخواستم با همه وجودم برم دنبال موسیقی مگر یه روز بتونم یه جا بینمت و بگم مرسی به خاطر همه ی درسایی که بهم دادی ولی زود رفتی من خیلی بچه بودم و ضعیف نمیتونستم کاری بکنم . یه مدت بی خیال شدم و گفتم مایکل دیگه رفت . اون روزو خوب یادمه دفترمو برداشتم هدفمو خط خطی کنم ، دستم نرفت ! این کارو نکردم گفتم میتونم برم دنبال هدفم و میتونم به کسانی که به دنیا میان اسمتو بخونم و بگم که تو چقدر بزرگ بودی و هستی . . .



تولدت مبارک . فکر کنم مهمونی بزرگی برات گرفتن

توی بهشت . . .