من ِ واقعی !

درود من سحر هستم اینجا خودمو می نویسم ، بدون سانسور !!!

من ِ واقعی !

درود من سحر هستم اینجا خودمو می نویسم ، بدون سانسور !!!

هی میخوام . . . !!!!!

هی میخوام  ان آقا رو فراموش کنم ، هی بعد از مدتی یا خودش میاد کرم میریزه حالا هم که از اون سایت مزخرفش رفتم و رسمآ ریدم به هیکلش که با اینکه هی خواست اعصاب منو انگولک کنه که بیام برینم بهش ولی نرفتم توی اون جای مزخرف ، دور و بریاش میان میگن اش خبر نداری؟!

عجب بد بختیه ها! بابا محمد برای من مرد ، محمد عبدالهی مرد برای من گورشو از زندگیم گم کرد خیلی وقته ! خودم با لگد از خاطرات و زندگی و روحیاتم پرتش کردم بیرون یه تف هم روش ! هی نیاید به من زنگ بزنید که :

 ( صدای زنگ موبایل )

من بدو بدو دارم زیر خرت و پرتای شرکت دنبال گوشی ِ مزخرفم میگردم برمیدارم میبینم یه شماره نا آشناست هی میخونمش :

0912 . . .

بر میدارم یه صدای نسبتآ آشنا که سعی کردم فراموشش کنم به علت هایی که توی آپ دایره گفتم ! میگه سلام سحر جون ! این  کلمه ی " جون " از صد هزار تا فحش برای من بد تره ! دو رو نباشید جون نمی خواد بگید! خودشو معرفی میکنه و من تازه دوزاریم می افته که آهان کیه بعد سوال دومی که می پرسی بعد از سوال " خوبی ؟ " اینه :

از محمد خبر نداری؟

یکی نیست بگه من برای چی باید ازش خبر داشته باشم ؟!

مگر اون همش کرم نمی ریزه که منو عصبی کنه که طبیعتآ مثل همیشه ریده ! چون این بشر تاحالا نتونسته منو عصبی کنه که کار نامعقولی بکنم که ریش خند مسخره بازی هاش بشم . حالا من برای چی باید از این احمق ِ بی شعور ِ خود خواه مغز فندقی خبر داشته باشم؟

بعد که میگم آخه من برای چی باید ازش خبر داشته باشم می گه :

شماره ی خونشونو داری؟ من ندارم ! میدی؟

گفتم خونشونو ندارم ! ولی شماره ی مامانشو دارم

میگه : شماره ی مامانشو بده

بهش میدم

بعد بهش میگم درسته حالم از ریخت محمد بهم میخوره ولی راضی به اینکه برای کسی اتفاقی بیوفته نیستم حالا میخواد اون گه باشه میخواد شخص دیگه ای باشه . لطفآ منو در جریان سلامتیش بزار

میگه باشه و قطع میکنه و دو دقیقه نمیشه که زنگ میزنه و میگه مامانش گفته که خونه نیست اما حالش خوبه کامپیوترش خرابه که نیومده سایت !

از یه طرف حس کردم الان اون موجود بی چشم و ری بی شعور عصبانی میشه که به مامانش زنگ زدن ، از بس پرونده ی هرزگیش زیاده نمیخواد باز مامانش ریشخندش کنه و به حال یه دختر دیگه تاسف بخوره !باز میاد گه اضافی میخوره که تو فان کردی همین جا بهش میگم لجن پست فطرت تو لیاقت محبت و توجه رو نداری . هر کی نگرانته رسمآ خر و احمقه ، منم بودم اما الان دیگه احمق نیستم !


اینا رو مینویسم که شماها شاهد باشین من با اون لجن کار ندارم ولی اون مستقیم و غیر مستقیم با من کار داره !.




عجب !

گوش شیطون کر یه مدته صورتم جوش نمیزنه ! فقط یه دونه روی بینیم زد که اونم خوب شد !

صاحب خونمون میگه ماشالله ! روز به روز خوشگل تر میشی جوش هم که نمیزنی ! مامانم میگه مرتیکه هیز !


جدیدآ یه عده واسه ما تیریپ چسی برداشتن و فکر کردن خیلی آدمن که بهشون فکر کنیم در حالی که به هیچی هم حسابشون نمیکنیم تا میایم یاهو برامون Busy میشن ، یکی نیست بگه برو بینیم با! کی تو رو آدم حساب میکنه ، برو یاهوی ویروسیتو درست کن انقدرم با اون یوزر های مزحک توی اون آشغال دونی چسی نیا! شیطونه میگه وقتی اینو میزنه جلوی آیدیش منم بزنم به . . . !  اگه اومدین گیر دادین که گفتی بدون سانسور فحش میدم بهتونا ! نمیتونم همه ی فحش ها رو بنویسم خانواده میاد اینجا گربم هم دم بخته ! میرن تحقیق میکنن بعد آبرومون میره زن نمیدن بهش ! یه عمر نفرین و نالش پس کلمه !

الانه که یه فوضولی بیاد اینجا بخونه حرفامو و بره به همه گزارش بده ، خب بازم به . . . !

امتحان ریاضی رو 20 شدم ! معلمه منو نگاه میکرد و برگه رو و چشماش گرد شده بود ، زهر مار ! تقلب نکردم مرض بگیرین ! من توی عمرم یادم نمیاد چند بار به تقلب فکر کرده باشم چه برسه به اینکه انجام داده باشم !

جلوی موهامو کوتاه کردم یه کمی ، خیلی باحال شده البته مگر خودم تعریف کنم !

تصمیم گرفتم برم یه متخصص پوست برای ناخن هام که بلند نمیشن ، اگر راهی نداشتم برم کاشت ناخن .

اینا رو ولش ، داشتم میگفتم ، ملت چسی که میان ، این و اونو هم انگولک میکنن ، خودشونم دارن انگولک می کنن . پیغوم و پسغوم هم می فرستن که بیا سایت ، نوع پیغام هاشونم متفاوته

  • دلمون تنگ شده
  • بدون تو سایت معنی نمیده
  • بیا از خودت دفاع کن

خلاصه که من به هرحال بر نمیگردم!

هی میگم این جمله ی مسخره ی برگرد به سایت رو به من نگید باز میگن !



اه ! بالاخره مجبور شدم مغنعه سر کنم ! انقدر از این پوشش مزحک بدم میاد که نگو حالا مجبورم مغنعه سرم کنم!

راستی ، بالاخره گوش شیطون کر خوب شدم! البته اگر پریشب سالاد نخورده بودم زود تر خوب می شدم!

دیگه ؟. . . هیچی فعلآ !


هان راستی اینو هم ببینید :

این بنده ی خدا نامیراست ! اشتباه نکنید خون آشام نیست یه نوع عروس دریاییه! وقتی پیر میشه خودشو به حالت بچگی در میاره باز بزرگ میشه ، نوشته بود به مرگ طبیعی نمیمیره !

ایول دمش گرم !

ماست و فواید آن !!!

یه وقت نیاید بگید سحر کجا بودی و چرا نمی نوشتی ها ! بمیرم هم کسی نمیاد بگه این کجاست . چرا نمی نویسه !

بنده به شدت مریضم ، الانم بعد از یه شب 3 دقیقه ای یه بار دست شویی رفتن نشستم اینجا و دارم براتون مینویسم .

دچار حالت انفجار شدم ! 6 روز مریضی ، دارم کم کم از کوره در میرم ، انقدر خواستم برای تسکین دردم گریه کنم اما به نظرم مزحک اومد که به خاطر درد گریه کنم در نتیجه این کارو نکردم !

این چند روزه انواع غذاهایی که میشد با مسات درست کرد رو خوردم !موثر بود ، لابد الان میگید چه مرگته پس؟! سادست  نمیدونم راجع به سالاد حرف زدم یا نه ، گویا نزدم ، سالاد تنها چیزیه که من ازش نمیگذرم ! دیشب خبر مرگم سالاد خوردم و تا الان من هر سه دقیقه یک بار باید گلاب به روتون برم . . . !!!

چیه؟ چرا اینطوری نگاه میکنین؟ خب شما خودتونو بزارید جای من ، کسی که هر روز سالاد میخوره ، یهو 6 روز ازش سالادو بگیرن !  چه حسی بهش دست میده؟ خب وقتی میبینه میخوره  دیگه ! تازه من خوب شده بودم دیشب ! اما سالاد رو که خوردم وضعم از روز اول بد تر شد ! نمیدونم توی این هیر و ویر کی خوابیدم و کی خواب دیدم من و مامانم و خواهرم و خالم و مادر شوهر دختر خالم تازه از هواپیما پیاده شدیم و قدم روی خاک آمریکا گذاشتیم حالا هی من میگفتم برنامه که نداریم بریم کنتاکی ! بعدشم نمیدونم مامانم یهو غیب شد و داشتیم دنبالش میگشتیم توی راه خوردیم به مغازه ی کله پزی ! کله پزی ؟! توی آمریکا !!!!!!!

ببخشید من باید برم یه جایی !

خب اومدم !پشت در توالت نوشتم حق مالکیت این مکان تا اطلاع ثانوی در دست این جانب می باشد !

می خواستم تخت و کمد و همه چیزامو به اون مکان منتقل کنم !

دچار سائیدگی زانو شدم !

اما نه زیر چشمام گود افتاده نه رنگم زرد شده ! هیچ اثری از مریضی توی قیافم نیست !

الانم دارم کته ی ماست زهر مار میکنم و اینا رو مینویسم !

داره بارون میاد ، چه بارون قشنگی و من نمیتونم برم زیرش پیاده روی !


داشتین . . .

داشتین بی سحر میشدین !

یه مدت برام مزحک بود که صهبا هرچی میخوره سریع مریض میشه ، الان این اتفاق برای من افتاده ، یعنی اگر سردی بخورم سریع کله پا میشم اگر هم هیچی نخورم باز هم کله پا میشم ، صبح بیدار شدم دیدم خیلی حالم بده بعد وضعی برام پیش اومد که تا یه ربع پیش نمیتونستم بشینم ! دلم پیچ میخورد ، این وقتی اتفاق می افته که من حس کنم اتفاق بدی افتاده !

اومدم نت با درین حرف بزنم نبودش ، وبلاگشو باز کردم بخونم دیدم عنوان آپ جدیدش هست :

" بای "

یخ کردم و بدنم شروع کرد به لرزیدن ، مطلب اولو خوندم و اومدم پایین دومی رو هم خوندم اومدم نظر بدم که اومد یاهو ! بی هیچ حرفی ازش پرسیدم چی شده که گفت هیچی نشده .

دلم براش تنگ میشه اگه نیاد اما ، براش مینویسم و ایمیل میکنم که بخونه ، نه ازش انتظار دارم جواب بده ، نه حتی انتظار دارم بخونه ، دلم برای درین تنگ میشه .


درین دختری بود که من اولین بار که به نوشته هاش دقت کردم حس کردم یکی دو سال از من بزرگ تره و بعد یه یه احمقی گفت بچست توی ذهنم یه دختر 14 ساله تداعی شد . وقتی به بهانه ی پرسیدن در مورد چطوری یادگیری چند زبان با هم ( آخه مترجم سایت بود فکر کردم 6 تا زبان رو مسلطه ) آی دیش رو اد کردم و بعد که باهاش چت کردم همیشه آرزو داشتم منو دوست خودش بدونه و همه ی تلاشمو هم کردم . ما دو تا مدت 8 ماه یعنی از مردادی که گذشت با هم دوستیم گه گاهی چند تا خراش کوچیک به رشته ی محکم دوستیمون وارد میشه اما سریع ترمیم میشه . خدا میخواست ما دو تا همدیگرو پیدا کنیم . . .

هرجا باشی به یادتم و دوست دارم درین

دایره . . . !!!

دایره شکلی هندسی است که ظلع ندارد !

بی نهایت هم قطر دارد!


امشب سه نفر رو از دایره ام انداختم بیرون سه نفر که ارزش دوستی صادقانه رو ندارن ، اگر دارم پیش داوری میکنم ، میخوام بکنم دیگه بسه حماقت ! من تعداد اندکی دوست صمیمی بیشتر نیاز ندارم ! درین - نیلوفر ساما - شیوا ، بقیه خورده ریزن و بقیه اون ها هم برن به جهنم !


یه احمقی هم هست که خیلی حس میکنه که زرنگه ، باید اینجا بهش بخندم و بگم احمق جون ، موقعی که به اصطلاح خودت داشتی منو امتحان میکردی من از نقشه های مسخرت آگاه بودم و فیلمت کردم به همین سادگی .

الانم برای اون هایی که دنبالت راه افتادن متاسفم ، چون دوست خوبی مثل من رو از دست دادن .

از الان رسمآ اعلام میکنم دیگه پشیزی پیش من ارزش ندارن .حتی اگر روزی قبول کنم که بیان سمت ِ من جزئ اون خورده ریز های کم ارزشن !


راستی والتر خیلی خیلی خیلی به اینکه طرفدار پر و پا قرصتم به خودم افتخار میکنم ، چون به خاطر تو چشم دیدن ما رو نداشتن ، ما ، بله من و درین .


یه ماجرایی دیشب برای من پیش اومد که دوست دارم براتون تعریفش کنم ، هرکر هم هر نظری میخواد بده ، مهم اینه که واقعیت داشت :



دیشب داشتم بانیلوفر ساما حرف میزدم که یه چیزی بقل گوشم خورد به در از طرفی که من روبروش بودم و تقی صدا داد ، بلافاصله درو باز کردم ، هیچکس نبود چون همه خواب بودن ، ساعت 3 صبح ! یک آن حس کردم یکی اونجاست توی اتاقم و صدای دو تا آهنگ توی اتاقم پخش شد که یکیش آهنگ رسمی نبود و تا کیلومتر ها اونطرف تر مطمئنم کسی نشنیده اونو چه برسه به اینکه داشته باشتش ! صدا بالای سرم پخش میشد و من گریه میکردم و با نیلوفر ساما حرف میزدم اسم آهنگ هست :


Neverland Landing 


یکی از آهنگ های مایکله ، موسیقی نداشت ، صدا عمیق و واضح بود ، مامانم اومد منو دعوا کرد که چرا آهنگ گذاشتم ، اونم شنیده بود ! اما کامپوترم خاموش بود ، صدا بعد از 7-8  دقیقه قطع شد . . .

دلم هواشو کرده ، بد جور دلم هواشو کرده . . .