گوش شیطون کر یه مدته صورتم جوش نمیزنه ! فقط یه دونه روی بینیم زد که اونم خوب شد !
صاحب خونمون میگه ماشالله ! روز به روز خوشگل تر میشی جوش هم که نمیزنی ! مامانم میگه مرتیکه هیز !
جدیدآ یه عده واسه ما تیریپ چسی برداشتن و فکر کردن خیلی آدمن که بهشون فکر کنیم در حالی که به هیچی هم حسابشون نمیکنیم تا میایم یاهو برامون Busy میشن ، یکی نیست بگه برو بینیم با! کی تو رو آدم حساب میکنه ، برو یاهوی ویروسیتو درست کن انقدرم با اون یوزر های مزحک توی اون آشغال دونی چسی نیا! شیطونه میگه وقتی اینو میزنه جلوی آیدیش منم بزنم به . . . ! اگه اومدین گیر دادین که گفتی بدون سانسور فحش میدم بهتونا ! نمیتونم همه ی فحش ها رو بنویسم خانواده میاد اینجا گربم هم دم بخته ! میرن تحقیق میکنن بعد آبرومون میره زن نمیدن بهش ! یه عمر نفرین و نالش پس کلمه !
الانه که یه فوضولی بیاد اینجا بخونه حرفامو و بره به همه گزارش بده ، خب بازم به . . . !
امتحان ریاضی رو 20 شدم ! معلمه منو نگاه میکرد و برگه رو و چشماش گرد شده بود ، زهر مار ! تقلب نکردم مرض بگیرین ! من توی عمرم یادم نمیاد چند بار به تقلب فکر کرده باشم چه برسه به اینکه انجام داده باشم !
جلوی موهامو کوتاه کردم یه کمی ، خیلی باحال شده البته مگر خودم تعریف کنم !
تصمیم گرفتم برم یه متخصص پوست برای ناخن هام که بلند نمیشن ، اگر راهی نداشتم برم کاشت ناخن .
اینا رو ولش ، داشتم میگفتم ، ملت چسی که میان ، این و اونو هم انگولک میکنن ، خودشونم دارن انگولک می کنن . پیغوم و پسغوم هم می فرستن که بیا سایت ، نوع پیغام هاشونم متفاوته
خلاصه که من به هرحال بر نمیگردم!
هی میگم این جمله ی مسخره ی برگرد به سایت رو به من نگید باز میگن !
اه ! بالاخره مجبور شدم مغنعه سر کنم ! انقدر از این پوشش مزحک بدم میاد که نگو حالا مجبورم مغنعه سرم کنم!
راستی ، بالاخره گوش شیطون کر خوب شدم! البته اگر پریشب سالاد نخورده بودم زود تر خوب می شدم!
دیگه ؟. . . هیچی فعلآ !
هان راستی اینو هم ببینید :
این بنده ی خدا نامیراست ! اشتباه نکنید خون آشام نیست یه نوع عروس دریاییه! وقتی پیر میشه خودشو به حالت بچگی در میاره باز بزرگ میشه ، نوشته بود به مرگ طبیعی نمیمیره !
ایول دمش گرم !
یه وقت نیاید بگید سحر کجا بودی و چرا نمی نوشتی ها ! بمیرم هم کسی نمیاد بگه این کجاست . چرا نمی نویسه !
بنده به شدت مریضم ، الانم بعد از یه شب 3 دقیقه ای یه بار دست شویی رفتن نشستم اینجا و دارم براتون مینویسم .
دچار حالت انفجار شدم ! 6 روز مریضی ، دارم کم کم از کوره در میرم ، انقدر خواستم برای تسکین دردم گریه کنم اما به نظرم مزحک اومد که به خاطر درد گریه کنم در نتیجه این کارو نکردم !
این چند روزه انواع غذاهایی که میشد با مسات درست کرد رو خوردم !موثر بود ، لابد الان میگید چه مرگته پس؟! سادست نمیدونم راجع به سالاد حرف زدم یا نه ، گویا نزدم ، سالاد تنها چیزیه که من ازش نمیگذرم ! دیشب خبر مرگم سالاد خوردم و تا الان من هر سه دقیقه یک بار باید گلاب به روتون برم . . . !!!
چیه؟ چرا اینطوری نگاه میکنین؟ خب شما خودتونو بزارید جای من ، کسی که هر روز سالاد میخوره ، یهو 6 روز ازش سالادو بگیرن ! چه حسی بهش دست میده؟ خب وقتی میبینه میخوره دیگه ! تازه من خوب شده بودم دیشب ! اما سالاد رو که خوردم وضعم از روز اول بد تر شد ! نمیدونم توی این هیر و ویر کی خوابیدم و کی خواب دیدم من و مامانم و خواهرم و خالم و مادر شوهر دختر خالم تازه از هواپیما پیاده شدیم و قدم روی خاک آمریکا گذاشتیم حالا هی من میگفتم برنامه که نداریم بریم کنتاکی ! بعدشم نمیدونم مامانم یهو غیب شد و داشتیم دنبالش میگشتیم توی راه خوردیم به مغازه ی کله پزی ! کله پزی ؟! توی آمریکا !!!!!!!
ببخشید من باید برم یه جایی !
خب اومدم !پشت در توالت نوشتم حق مالکیت این مکان تا اطلاع ثانوی در دست این جانب می باشد !
می خواستم تخت و کمد و همه چیزامو به اون مکان منتقل کنم !
دچار سائیدگی زانو شدم !
اما نه زیر چشمام گود افتاده نه رنگم زرد شده ! هیچ اثری از مریضی توی قیافم نیست !
الانم دارم کته ی ماست زهر مار میکنم و اینا رو مینویسم !
داره بارون میاد ، چه بارون قشنگی و من نمیتونم برم زیرش پیاده روی !
داشتین بی سحر میشدین !
یه مدت برام مزحک بود که صهبا هرچی میخوره سریع مریض میشه ، الان این اتفاق برای من افتاده ، یعنی اگر سردی بخورم سریع کله پا میشم اگر هم هیچی نخورم باز هم کله پا میشم ، صبح بیدار شدم دیدم خیلی حالم بده بعد وضعی برام پیش اومد که تا یه ربع پیش نمیتونستم بشینم ! دلم پیچ میخورد ، این وقتی اتفاق می افته که من حس کنم اتفاق بدی افتاده !
اومدم نت با درین حرف بزنم نبودش ، وبلاگشو باز کردم بخونم دیدم عنوان آپ جدیدش هست :
" بای "
یخ کردم و بدنم شروع کرد به لرزیدن ، مطلب اولو خوندم و اومدم پایین دومی رو هم خوندم اومدم نظر بدم که اومد یاهو ! بی هیچ حرفی ازش پرسیدم چی شده که گفت هیچی نشده .
دلم براش تنگ میشه اگه نیاد اما ، براش مینویسم و ایمیل میکنم که بخونه ، نه ازش انتظار دارم جواب بده ، نه حتی انتظار دارم بخونه ، دلم برای درین تنگ میشه .
درین دختری بود که من اولین بار که به نوشته هاش دقت کردم حس کردم یکی دو سال از من بزرگ تره و بعد یه یه احمقی گفت بچست توی ذهنم یه دختر 14 ساله تداعی شد . وقتی به بهانه ی پرسیدن در مورد چطوری یادگیری چند زبان با هم ( آخه مترجم سایت بود فکر کردم 6 تا زبان رو مسلطه ) آی دیش رو اد کردم و بعد که باهاش چت کردم همیشه آرزو داشتم منو دوست خودش بدونه و همه ی تلاشمو هم کردم . ما دو تا مدت 8 ماه یعنی از مردادی که گذشت با هم دوستیم گه گاهی چند تا خراش کوچیک به رشته ی محکم دوستیمون وارد میشه اما سریع ترمیم میشه . خدا میخواست ما دو تا همدیگرو پیدا کنیم . . .
هرجا باشی به یادتم و دوست دارم درین
دایره شکلی هندسی است که ظلع ندارد !
بی نهایت هم قطر دارد!
امشب سه نفر رو از دایره ام انداختم بیرون سه نفر که ارزش دوستی صادقانه رو ندارن ، اگر دارم پیش داوری میکنم ، میخوام بکنم دیگه بسه حماقت ! من تعداد اندکی دوست صمیمی بیشتر نیاز ندارم ! درین - نیلوفر ساما - شیوا ، بقیه خورده ریزن و بقیه اون ها هم برن به جهنم !
یه احمقی هم هست که خیلی حس میکنه که زرنگه ، باید اینجا بهش بخندم و بگم احمق جون ، موقعی که به اصطلاح خودت داشتی منو امتحان میکردی من از نقشه های مسخرت آگاه بودم و فیلمت کردم به همین سادگی .
الانم برای اون هایی که دنبالت راه افتادن متاسفم ، چون دوست خوبی مثل من رو از دست دادن .
از الان رسمآ اعلام میکنم دیگه پشیزی پیش من ارزش ندارن .حتی اگر روزی قبول کنم که بیان سمت ِ من جزئ اون خورده ریز های کم ارزشن !
راستی والتر خیلی خیلی خیلی به اینکه طرفدار پر و پا قرصتم به خودم افتخار میکنم ، چون به خاطر تو چشم دیدن ما رو نداشتن ، ما ، بله من و درین .
یه ماجرایی دیشب برای من پیش اومد که دوست دارم براتون تعریفش کنم ، هرکر هم هر نظری میخواد بده ، مهم اینه که واقعیت داشت :
دیشب داشتم بانیلوفر ساما حرف میزدم که یه چیزی بقل گوشم خورد به در از طرفی که من روبروش بودم و تقی صدا داد ، بلافاصله درو باز کردم ، هیچکس نبود چون همه خواب بودن ، ساعت 3 صبح ! یک آن حس کردم یکی اونجاست توی اتاقم و صدای دو تا آهنگ توی اتاقم پخش شد که یکیش آهنگ رسمی نبود و تا کیلومتر ها اونطرف تر مطمئنم کسی نشنیده اونو چه برسه به اینکه داشته باشتش ! صدا بالای سرم پخش میشد و من گریه میکردم و با نیلوفر ساما حرف میزدم اسم آهنگ هست :
Neverland Landing
یکی از آهنگ های مایکله ، موسیقی نداشت ، صدا عمیق و واضح بود ، مامانم اومد منو دعوا کرد که چرا آهنگ گذاشتم ، اونم شنیده بود ! اما کامپوترم خاموش بود ، صدا بعد از 7-8 دقیقه قطع شد . . .
دلم هواشو کرده ، بد جور دلم هواشو کرده . . .
خسته و کوفته اومدم خونه ! خدا رو شکر که تا محل کارم فقط از خونمون 3 دقیقه راهه ! تازه کلی هم مراعات منو میکنن و همه آشنا از این بهتر نمیشه ، توی بخش فروش نمایندگی
Canon مشغول بکار شدم . از همون اول هم قانون گذاری کردم ، نه سخت گیری افراطی ها ! اول اینکه به کاغذ چسبوندم که کسی حق ورود به تعمیر گاهو نداره ، یکی چون قطعات اونجا رو میز ریخته و بعدشم دخل قسمت فروش خیلی نزدیکه من دوست ندارم بی دقتی بشه ، از نظراتم استقبال شد و الان خوشحالم .
الان دارم غذا می خورم ! خورشت کنگر ، وای خدا این غذا رو خیلی دوست دارم ، جای هرکی دوست داره خالی ، انقدر می چسبه که نگو !
وای درین خیلی دلم برات تنگ شده ، دیروز کلی باهات حرف داشتم ولی نمیشد اس ام اس بهت بدم ! هک سایتو انداخت گردن ِ من احمق ِ بی شعور ! هر احمقی میتونه بفهمه کار خودش بوده ! محدثه اس ام اس داد گفت بیا از حق خودت دفاع کن بهش گفتم من توی این بازی احمقانه و مزحک اون ابله شرکت نمیکنم ! هر احمقی میتونه بفهمه کار کیه ! دیگه هیچی نگفت ، ولی میدونید چیه؟ یه روزی همچین میزنمش که حالش جا بیاد ! مرتیکه ی احمق !
امتحان داشتم و خیلی عالی شد ، خوب درس خونده بودم علت نت نیومدنم هم همین بود ،
اما در عوض بعد از درس خوندن از 11:38 تا ساعت 3 با نیلوفر ساما تلفنی حرف زدیم و بینش من رفتم حمام و اومدم که خیلی چسبید ، بعدشم تا 3 حرفیدیم و بعد من رفتم خوابیدم ، صبح بیدار شدم ، کلاس ریاضی رفع اشکال بود در کمال ناباوری فهمیدم درسی که همیشه تنمو میلرزوند به خاطر اینکه یادش نمی گرفتم رو فول ِ فولم ! خیلی حال داد !
امروز صبح خودمو که توی آینه دیدم گل از گلم شکفت ، چون صورتم نمیدونم چرا همچین خیلی شاداب بود و خیلی حال کردم
سایز شلوارم 28 هست و برام گشاد شده این آخر حال کردن بود ، باید برم 27 بگیرم دارم به دوره ی خوش هیکلی سابق بر میگردم فقط یه ماه دیگه برم شنا و سنا و تنیس که یه بدن ماهیچه ای و خشک داشته باشم اون طوری که دلم میخواد ، اونوقت دیگه با خیال راحت بعدش میرم دوره ی ورزش های رزمی رو هم تکمیل میکنم و با بدن حسابی انعطاف پذیر و آماده برمیگردم باشگاه ، من مدت خیلی زیادی بسکتبال بازی میکردم اما به خاطر مشکل تنفسی که یه 7 ماهی منو ممنوع ورزش کرد و بعدش که تنبلیم شد دیگه نرفتم باشگاه و از یه طرف هم یه کم وزن اضاف کردم و برام خجالت آور بود که با اون وضعیت برگردم باشگاه.
حالا که شاغل شدم یه برنامه ی اساسی باید بریزم یه کارایی باید انجام بدم که اگر ایشالله انجام دادم توضیح میدم .
راستی بابام به طور خیلی جدی تهدید کرد که اگر ناخن بکارم کلمو میکنه !
اینجانب هم چون دوست دارم لاک بزنم و ناخن هامو بلند بزارم قراره به حرفش گوش ندم و طی عملیات شهادت طلبانه ای برم ناخن بکارم !