یه مشتری داشتیم به اسم ِ خانم ِ فام زاده ، ایشون اومد فروشگاه و یه فلش مموری داد و گفت این چیه دادین به من؟ خرابه ، گفتم سیستمتون ویروس نداره؟ گفت نه ، گفتم الان معلوم میشه ، سرچ کردم برای ویروس و نداشت ، فلشه رو باز کردم چشمم خورد به یه سری آلبوم ِ ColdPlay و دهنم باز موند ، یه مدت ِ زیادی من و نیلوفر ساما دنبال ِ اینا میگشتیم و دیدم خیلی چیزای دیگه هم بود ، متالیکا ، میوز ، کلدپلی و حتی توکیو هتل !
به این خانم گفتم چه عالی ، من فلشت رو میبرم خونه و سعی میکنم اینا رو بریزم برای خودم و برای شما هم میریزم روی CD میارم . گفت باشه .
رفتم خونه و کلی ذوق کردم فقط کلد پلی ها رو تونستم بریزم بقیشم نشد ! فلشه خراب بود و زنگیدم به نیلوفر ساما و گفتم نگرد که پیدا کردم کلد پلی ها رو و دوتایی چقدر ذوق کردیم و کلی گفتیم که یارو چقدر خفن بوده که اینا رو داشته و دمش گرم .
چند روز بعد ، نیلوفر ساما نصف ِ شب با خنده و ریسه زنگ زد خونمون گفت اینی که اومد فلشه رو داد فامیلش فام زاده نبود؟ گفتم بله ! گفت این عمه ی شایانه ! ( شایان پسر عمه ی نیلوفر ساما هست که در پست های قبلی بهش اشاره شد )
منم خندم گرفت و نیلوفر ساما گفت که این فلشه رو خانم ِ فامزاده داده به نیلوفر که نیلوفر بده به دادش ِ دوستش که براش اینا رو بریزه و بعد برای منم رایت کنه و بعد اینا رو پاک کنه فلش رو برگردونه به خانم ِ فام زاده ، اما این فلش خراب میشه و سر از فروشگاه ِ ما در میاره !
====
مرخصی ِ الکی ِ یهویی
امروز بعد از ظهر یهو متعجب با چهره ِ پر از علامت ِ تعجب داشتم شایان رو نگاه میکردم که اومده بود فروشگاه ِ ما ! بعد همینطوری چشم خورد به نیلوفر ساما و بعد نازنین و پشت ِ سرشم شادی خواهر ِ شایان ! پریدم نیلوفر ساما رو بغلیدم . اینجا یه توضیحی در مورد ِ نازنین بدم :
جمعه ای که فرداش ارررررررررررتحال ِ یارو بود، تولد ِ نازنین بود که من ساعت ِ 9:30 دقیقه ی شب رفتم و یه ربع به 10 رسیدم و 10:15 دقیقه هم برگشتیم خونه ! ولی توی همین نیم ساعت ، تولد رو به گند کشیدیم ، نیلوفر ساما کیک رو کوبید توی صورت ِ نازنین و یه اصفهانی رد شد و گفت هیفس !
توی خیابون بودیم ، بیرون ِ یه رستوران توی محوطه ی جنگلی - تفریحی ِ شیراز به اسم ِ چمران .
حالا برگردیم سر ِ بحث ِ امروز ،
نیلوفر ساما با هزار تا ادا و اصول و با جون کندن و کمک ِ نازنین به آقای رجبی گفت که بزارین سحر رو ببریم پارک !
آقای رجبی هم گفت سحر خانم شما برید اشکال نداره فقط خانوما دستشونو بگیرید که گم نشه که میبریدش پارک ! سینا هم گفت سحر سوار ِ تاب نشو میوفتی !!!
رفتیم بیرون و یه سری مسخره بازی دی آوردیم و بردمشون پیش ِ یه تردست که از پارسال میشناسمش و دوستمه ( یه آقای میانسالی هست که خیلی خیلی مهربونه و من گاهی حالشو میپرسم )
تردستی های اونو که دیدن دهنشون باز موند کلی تفریح کردیم و شایان هم به خاطر ِ یه بازی به حد ِ سکته ترسید و بعدشم هیچی ،برگشتیم خونه .
میخوام اتاقمو درست کنم به سبک ِ مصر ِ باستان کلی هم خواب دیدم براش ، باید به نیلوفر ساما بگم که یه مقدار پس انداز کنیم و یه سری تردستی یاد بگیریم توی این اتاق حال میده مامان اینا رو سرگرم کنیم .
هی ! سبک مصری ؟!! من پایتم ! فقط فکر کنم یکم پر خرج بشه !!!!
راستی ! اون کیکه هم حیف بوداااااا D:
آره خرج که داره اما نه بیشتر از 300 یا نهایتآ 500 تومن !
همه چیزو بررسی کردم :D
کیکه حیف نبود چون با دست رفته بودن توش !
این داستان ماچرای فلش خانم فام زاده/ جالب بود/ ولی من از مرخصی الکی یه هویی بیشتر خوشم اومد !/.
مرسی
چه تصادفی !!
دوست دارم از تفریحاتتون بخونم ، ببینم چکار میکنین ، خندیدین ، شادی کردین . . .سبک مصری ؟ جالبه . به داستانت میخوره !
به چشم بیشتر مینویسم
توی فروشگاه که خیلی میخندیم
همه رو جمع بندی میکنم
یه عده ی دیگه رو هم باید معرفی کنم بهت
بعد مینویسم
سبک ِ مصری هم از همون داستانه اومده
سلام
خوش به حالت
منم کلد پلی میخوام!
---------------------------
الان واسه من هم یک اتفاق خیلی جالب افتاد
من همین الان فهمیدم تو همون سحر خودمون تو فروم توکیو هتلی
و تا الان بدون اینکه بدونم تو همون سحری و اصلا تو اون سایت عضوی(عضو بودی) به وبلاگت سر میزدم
کاری نداره ، آدرس ِ پستی بده برات میفرستم
بالایی چه اتفاق باحالی افتاده !
سلام...
میگم سحر من شوخی کردم هاااا....یک وقت واست سخت نباشه
بعدشم تو مگه منو تو ادلیستت نداری؟
lightly021 ام دیگه
.
.
خیلی ممنون ببخشید که واست زحمت درست کردم
عزیزم شما آدرستو برام بزار حرف گوش کن
عجب دنیا کوچیکه لامصب!
" باید به نیلوفر ساما بگم که یه مقدار پس انداز کنیم و یه سری تردستی یاد بگیریم توی این اتاق حال میده مامان اینا رو سرگرم کنیم ."
دیگه چی؟! آخر عمری بشیم ملیجک اتاق تو؟
خدا رحم کنه هنوز هیچی نشده جو اون زنه که اسمش یادم نیست گرفتتش! میخوای تو بشین رو تختت تماشا ما سرگرم میکنیم تو هم بگو: throw her to the lions !
خب خودمونو سرگرم کنیم !
نیلوفر ساما Remember The Time
سلام حسحر خانوم خوب هستین؟؟
ببینید من مشکلی ندارم که ادرسمو به شما بدم ولی خانواده اعتماد نمیکنن
خب چون شما رو نمیشناسن طبیعیه
شما ببخشید
ولی نمیتونم از خیر سی دی بگذرم :دی شاید تو همین ماه یا اوایل ماه دیگه بیام تهران اگه اومدم میتونم بیام سی دی هارو ازتون بگیرم؟
خیلی ممنون
ایرادی نداره اما من تهران نیستم ، شیراز زندگی میکنم
دوباره لام
این ادرس وبلگ جدیدمه خوشحال میشم اونجا هم ببینمت
اگه خواستی بگو تو دو تا وبلاگم لینکت کنم
فعلا
ایرادی نداره اما من تهران نیستم ، شیراز زندگی میکنم
چه سوتی :دی
جدی؟
اوکی پس هیچی دیگه
ممنون
خوب کاری میکنی