جمعه ! ساعت ِ 4 نیلوفر ساما و شایان ، پسر عمه ی کوچولوشونو دیدم!
رفتیم بیرون و تصمیم گرفتیم یه کم برقصیم ! و فیلم هم بگیریم بعد از بررسی یه جایی رو پیدا کردیم که خیلی عالی بود بعدآ ویدئوشو میزارم و توضیح کامل رو اونجا میدم!
شایان یه شخصیت جالبیه !
رفتیم آیس پک بخوریم
آقا لطف کردن موز های توشو هی تف کردن
تف تف !
یه گه بازی در آورد ما فقط میخندیدیم !
از اونجایی که من حوصلم زیاده گذاشتم هر طور که دوست داره بازی کنه و کرم بریزه و بچگی کنه در حقیقت!
ولی چشم ما رو در آورد !
یه هی گم میشد
یا تف تف میکرد
یا ادای مردومو در می آورد
یا جواب ِ پسرایی که ما رو اذیت میکردن میداد
یا به ماشینایی که بوق میزدن برامون میگفت نه مرسی
یا روی زمین غلت میزد !
رسمآ دهنمونو صاف کرد !
ولی خیلی خوش گذشت!
جای همه ی اونایی که بهشون فکر میکردم خالی .
دلم واسه این علافیا تنگ شده
ما که علاف نیستیم !
خفم کرد اینا!
هی چپ میره راست میره مثلا they don't care about us & billie jean میخونه!
هار!
دیدی گفتم استعداد داره ؟
:D
مطالبتون قشنگ بود
پس خوش گذشته
خوبه!پس حسابی خندیدین!راستی سحر کجایی؟پیدات نیست!دلم تنگ شده بابا!:
عزیزم خدا میدونه که دلم برات یه ذره شده هم تو و هم درین
اوه تو چه قدر فعالی یه 3و4 روز نیومدم اینجا سر نزدم این همه مطلب نوشتی
با مطلب امتحان ریاضی و حواشیت خیلی حال کردم قشنگ بود ولی مطلب اخریت همین پسر عمتو فقط برا اپ کردن بلاگت نوشتی خیلی عجولانه بود روش کار نکردی ;)
البته وبلاگ منم بخونی از این چیزا زیاد پیدا میکنی عادیه
موفق باشی
ا ِ فرید ؟ خوش اومدی !
خوبه که ما با هم دوستیمااااااااا
موافقم
نوشته نظر شما........
منم میگم:
نظری ندارم همین
این کارا چیه بابا
شهروند
کاری نکردیم !
جوونی کردیم :D
جالب بود
منم دوست دارم الان بچه میشدم میرفتم توی عالم خودم
همیشه به شادی و خوشی