من ِ واقعی !

درود من سحر هستم اینجا خودمو می نویسم ، بدون سانسور !!!

من ِ واقعی !

درود من سحر هستم اینجا خودمو می نویسم ، بدون سانسور !!!

مگه من چند سالمه؟! همش 20 سال !!!

از وقتی رفتم سر کار ، اعصابمو خورد کردن ، هی چپ و راست میخوان منو شوهر بدن!

اینطوری نگام نکنید خیلی هم شاکی ام!

یکی منو برای داداشش میخواد ، یکی پسرش ، یکی برای فلان فامیلش !

همشونم تحصیل کرده اند و با درس خوندن ِ من توی خونه ی شوهر مخالف نیستن!

آره جون عمشون!!!! یکی نیست بگه وقتی غذات آماده نبود و یا اینکه وقتی من امتحان داشتم صدات در نمیاد؟

مگه میشه؟

امکان نداره!

صهبا ذوق میکنه چون براش جالبه که من عروس بشم

مامانم هم میخنده و میگه نه باید درس بخونی ، حالا انگار من گفتم ترو خدا بزارید من شوهر کنم!

همشونم به اتفاق میگن که تو زرنگ و مهربون و جذابی !

یکیشون 40 سالش بود!

بابا من 20 سالمه ! الانم دوست ندارم ازدواج کنم.

حالا توی این هیر و ویر ، مجید ( یکی از نزدیک ترین دوستام  ) ساعت 3 اس ام اس داده که یه چیزی داره پیش میاد که حس میکنم تو دیگه در دسترس نخواهی بود!

آخه چی میتونه بیاد؟

چیزی که من خبر ندارم ازش!!!

من اصلآ حوصله ی این مسخره بازی ها رو ندارم

شدیدآ حساس شدم نسبت به این جمله ها :

خانم نامزد دارید؟

خانم قصد ازدواج دارید؟

خانم چند سالتونه؟

میشه با پدرتون صحبت کنم؟

شماره ی خونتون چنده؟!


بابا من نمیخوام اینجا بمونم و تهت هیچ شرایطی هم حاضر نیستم آزادیمو بفروشم به یکی دیگه و یه عمر بشینم توی خونه غذا درست کنم و رخت بشورم و مهمون دعوت کنم و از این جور چیزا !

حداقل فعلآ همچین قصدی ندارم !

انقدر زندگی بدون آقابالاسر حال میده که نگو !

بدون کسی که بدونه داری میری با دوستت که 16 سالشه درس بخونی تو 20 سالته! و اون دوستت فقط به درس خوندن فکر میکنه و تو 3 ساله میشناسیش ! بعد آقابالاسر بهت بگه امیدوارم بهتون خوش بگذره ! بعد تو دلت بخواد سرشو بکنی و ازش بپرسی چرا اینطوری با نیش و کنایه حرف میزنی؟ بگه اسمشو بزار غیرت!

فکر کنید یه پسری که به  همجنساش حس و علاقه و کشش داره دم از غیرت برات بزنه!

خدا رو شکر که جور نشد ما با هم ازدواج کنیم ، خدا رو شکر که من هنوز مجردم و نشدم زن اون یارو عبدالهی ! عجب خری بودم منا! اصلآ نباید میزاشتم بهم بگه با من ازدواج میکنی یا نه؟ چه برسه به اینکه بزارم با پدرم هم حرف بزنه!

حالا دیگه نیست ، خیلی خوشحالم که نیست ، دیروز به مادر بزرگشم گفتم ، اینو در حالی گفتم که مادر جون داشتن میگفتن :

با اون دختره 30 کیلویی ، همون آیلین اومده بود خونمون بعد بیرون نشسته بود و گفت که دختره یعنی آیلین گفته بود پدرم موسیقی دانه ، توی دلم گفتم چه گوزا و بلند خندیدم و عذر خواستم و گفتم آره خیلی ، همشون فرهنگی اند ، گفتم عجیبه که این دست از بلوف زدنش بر نمیداره گفت والله نمیدنم ، گفتم مراقب این خانواده باشین ، اگه اینان که خر کشش میکنن میبرنش محضر و یه ندایی درونم گفت به تو چه سحر؟! تا کی میخوای مراقب اون احمق باشی؟ بعد گفتم خودتون میدونید ، و تاکید کردم که داره خودشو توی گند آبی که از این افکار و رفتارش درست کرده خفه میکنه . من هیچ علاقه ای بهش ندارم و در حقیقت به خاطر سست عنصر بودنش رهاش کردم ، بعد از خداحافظی  از مادر جون با خودم گفتم ، این آدم با یکی نیست ، همزمان با چند نفر ، در مورد من ، اون اینطوری نبود ، الان هرز شده و براش متاسفم و اینکه داشتم به حرفای مادر جون فکر میکردم ، اینکه اگر باباش بفهمه از دختره شکایت میکنه . به اینکه عمه ی آیلین با 50 سال سن عاشق این شده بود و اس ام اس های * * * * براش میفرستاد . بعد مامانش برای اینکه برای باباش غذا درست کنه ازش باج میگرفت و همه ی اونا از هم میدزدیدن ، کسانی که به خودشون رحم نمیکنن ، به اون ابله رحم میکنن؟!

متاسفم که حرف هام دارن حقیقت میشن ، متاسفم که پیش گوییم در مورد اون داره حقیقت میشه.

من اخطار داده بودم بهش ، دست بالای دست بسیار است و اگر همش بخواد مردم رو آزار بده بد گرفتار میشه .

براش متاسفم که توی لجن داره غرق میشه .

صهبا نشسته بود و به روبروش خیره شده بود و میگفت ، چرا باید برات اهمیت داشته باشه؟

لبخند تلخی زدم و گفتم :

چون یه زمانی زندگیم رو وقفش کرده بودم و نمیتونستم ببینم که آزار ببینه ، من انسانم و الان دارم به تغییر افکار خودم با تعجب فکر میکنم .

مامانم گفت :

افکار آدما عوض میشه

و من ادامه دادم :

و این افکار ماست که ما رو میسازه . . .

و از اتاق اومدم بیرون .


نظرات 22 + ارسال نظر
امیر جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:21 ب.ظ http://mediaplayer.tk/

درود ، دانلود جدیدترین کلیپ ها؛ موزیک وموزیک ویدیو های ایرانی
[گل][بدرود]

امیر جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:28 ب.ظ http://mediaplayer.tk/

درود ، دانلود جدیدترین کلیپ ها؛ موزیک وموزیک ویدیو های ایرانی
[گل][بدرود]

مهدی جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:29 ب.ظ http://spantman.blogsky.com

سلام دوست خوبم
امیدوارم از عبارت بالا بدت نیاد
راهی که داری میری خوبه
اما یه بلای خانمانسوز در انتظارته
اونم عشقه
مواظبش باش

جریان ای این قراره
یه خره از یه راهی میرفت ، پاش توی یه چاله گیر کرد ، از اون به بعد دیگه پاش توی اون چاله نمیره ، من از یه خر کمترم که از یه سوراخ بخوام باز گزیده شم؟
مرسی از نظرت سعی میکنم مراقب باشم

عباس جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:39 ب.ظ http://sss1111.blogsky.com/

سلام خیلی وبلاگ با حالی دارین اگه دوست دارین با هم تبادل لینک کنیم من را با عنوان ##کشف معجزات ریاضی قران##لینک کنید منتظر جوابتون هستم...باااااااااای

ببخشید من کسی رو لینک نمیکنم :)

امیر جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:41 ب.ظ http://mediaplayer.tk/

درود ، دانلود جدیدترین کلیپ ها؛ موزیک وموزیک ویدیو های ایرانی
[گل][بدرود]

محسن جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:43 ب.ظ http://www.mohsenaria.blogsky.com/1389/02/09/post-60/

ثبت دامنه رایگان برای و بلاگ شما
سلام به تمامی دوستان عزیز ...
اگر دوستان تمایل دارن که
وبلاگشون به دامنه (رایگان) وصل بشه آدرس وبلاگ و ایمیلشون رو
برام در بخش نظرات یا تماس به من ثبت کنن...
دامنه شما:
Name Weblog
www.YourName.Tk
در خواست شما برای ثبت دامنه حداکثر 10 ساعت طول می کشه ...

خانم کاولیتز جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:49 ب.ظ

خب بابا حالا کوتاه بیا . . .

خندم گرفت
میدونستم یه چیزی میگی تو همین مایه ها
:))))))))

امیر جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:52 ب.ظ http://mediaplayer.tk/

درود ، دانلود جدیدترین کلیپ ها؛ موزیک وموزیک ویدیو های ایرانی
[گل][بدرود]

مهدی جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:48 ب.ظ http://spantman.blogsky.com

خیلی دوست عزیز که کلبه ی درویشی ما رو منور کردی
منم پام رفته توی اون چاله
مثال خوبی بود
منم میام و وبلاگ شمارو دنبال می کنم

مرسی دوست ِ عزیز

shayan جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:21 ب.ظ

خب آخه چه عجله ای هست برای ازدواج بابا....خدا نکنه یک دختر چند مدت تو خونه بیکار بمونه .....اولین چیزی که به ذهن دیگران برسه ازدواج مگه دختر کار دیگری جز ازدواج نمیتونه بکنه!امیدوارم هیچ دختری تو این وضعیت قرار نگیره.....سحر جان حالا شما هم حرص نخور بیخیال.....میگذره این هم...ولی خیلی ععصاب خرد کن میشه...

ببین کی اینجاست!
وای خدا ! شایاااااااااااااااااااان !
مرسی ، من حرص نمیخورم
دلم برات تنگ شده پسر

نرگس جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:54 ب.ظ

سحر کاملا باهات موافقم ! خوب راست میگی فقط ۲۰ سالته! حالا واسه شوهر کردن تا دلت بخواد وقت هست! آدم واسه چی باید خودشو بندازه تو هچل؟
به نظر من آدم باید عشق و حالشو بکنه - درسشو بخونه - یه کار ثابت پیدا کنه - مستقل بشه -بعد حالا یه فکری بکنه ....تازه زیادم مهم نیست اگه ازدواج نکرد ...!

موافقم

آرش جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:25 ب.ظ http://manihastam.blogsky.com

در مورد این پست خواستم یه چیزی بگم

اما جرات نکردم
راستی "تحت هر شرایط" از" تهت هر شرایط" درست تره یه نظر!

حالا هی راه برو از من غلط ِ املایی بگیر !
بگو بابا ترس نداره فوقش کلتو میکنم :D

آرتوش جمعه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:58 ب.ظ http://artoosh28.blogsky.com

یاده لحظه هایی افتادم که زنگ می زدن برای خواهرم می خواستن بیان خواستگاری! چقدر بهش می خندیدیم!

نخند :D

آرش شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:48 ق.ظ http://manihastam.blogfa.com

اولن که مگه فردا نمی خوای بری سر کار
پس باید زود بخوابی

بعدش هم چون میخوای کله مونو بکنی و بندازی دور

و چون ما از بچگی به چیزای خالی علاقه زیادی داشتیم و دلمون نمی اومد دور انداخته شن
ما هم فعلن از گفتن عقاید تند خود معزوریم

به امید آزادی بیان در این وبلاگ

شیطون شدی آرش !
لوس نشو بگو !

میلاد شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:13 ب.ظ http://joojehgorbeh.blogfa.com

همیشه بهترین راه از اتاق بیرون اومدنه

نگار شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:35 ب.ظ http://harchedarnazarayad.blogfa.com

سلام...

من هم عاشق ماهمون و هم ماهی ها هم هستم(چشمک)
از کجا فهمیدی من طرفدارشم؟
حالا چرا؟

فرزاد حسنی رو میگی؟
چون ازش نوشته بودی
---
چرا من بدم میاد؟ چون خیلی تظاهر می کنه

نیلوفر ساما! یکشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:02 ب.ظ

خانم قصد ازدواج دارید؟

رفتی خونه ی عمت؟
تف تف تف ! چرا بهم اس ام اس ندادی بیام نت ؟!
خیلی دوست دارم نیلوفر !

میلاد یکشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:34 ب.ظ http://www.joojehgorbeh.blogfa.com

سلام ۲۰ ساله
سحر نکنه فکر کردب ۲۰ سال کمه؟؟؟
خوبه بابا هر چی زود تر تصمیم بگیری واسه خودت بهتره
مرسی که اومدی

خواهش ، به نظر من 20 سال سن بد بخت کردن خودم نیست ، من الان آزادیمو دوست دارم ، دلم نمیخواد اسیر خونه شم!

پریسا یکشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:15 ب.ظ http://gilaseabi.blogsky.com

آخه سحر جونم حتما که اسیر خونه نمیشی!

البته شاید :D راستش رو بخوای منم حال و حوصله ی بپز و وردارو بشور رو ندارم !

ایول !
همینو بگو! من حوصله ی آشپزی دارم ، یعنی حوصله ی همه چیزو دارم جز اینکه بمونم توی خونه و بشم زن خانه دار !
اینام زن ِ خانه دار میخوان

پریسا دوشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:09 ق.ظ http://gilaseabi.blogsky.com

چند تا بخشش میتونه جذاب باشه!
اینکه لباس عروس بپوشی
و...بخش عقد!که کادو میدن :D
میتونی مثلا با پسرک طی کنی که این سفره جنبه ی تشریفاتی داره!
۵۰ ۵۰...

اتفتقآ من از عروسی بدم میاد ، حالا بگو چرا ؟!
چون اگر برم عروسی یه جا میتونم بشینم نگام کنن ، باید برقصم و عروس اگر برقصه براش حرف در میارن !

پریسا دوشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:33 ق.ظ http://gilaseabi.blogsky.com

آخ که...من از این ...چی میگن بهش؟...من از این تفکرات فراریم!
مثلا اینکه : فقط زنها باید ظرف بشورن!
آلرژی دارم !!
من خودم بلندت میکنم برقصی..اونوقت بد نیست..

" باید " اصلآ در مورد من معنی نمیده!
یه سری کلمه ها رو من اصلآ درک نمیکنم ، یکیش همین باید هست!
یه بنده خدایی گفت باید دانشگاه بوشهر قبول شی من دیگه جوابشو نمیدم :)

پریسا دوشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:02 ق.ظ http://gilaseabi.blogsky.com

درکت میکنم!اما نه همون احساسی که داری رو..
شبیهش رو!من به این معتقدم!
من هیچ وقت اون احساسی که داری رو compeletly نمیگیرم!
به نظرم اگر سور ِ همه رو استفاده کنم درسته!
همه ی آدمها اینجورین!
به خاطر این با معنی شعر حفظ کردن مخالفم!:D
یکی نیست بگه حالا چه ربطی داشت؟!‌هیچی
تو دلم قلمبه شده بود !! آخه امروز امتحان ادبیات عمومی داشتم!

اصلآ هم بی ربط نیست!
مهم اینه که من میفهمم چی میگی ، بقیه مهم نیستن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد