من ِ واقعی !

درود من سحر هستم اینجا خودمو می نویسم ، بدون سانسور !!!

من ِ واقعی !

درود من سحر هستم اینجا خودمو می نویسم ، بدون سانسور !!!

فردا !

فردا یه روز نسبتآ مهمه ، نه عروسیه نه خواستگاری و نه این مسخره بازی ها ، یه روز کاریه برای من ، باید برم با یکی راجع به یه کاری حرف بزنم ، دوست صهبا بهم زنگ زد و گفت اگر مشکلی نداره به عموم زنگ بزن و منم زنگ زدم گفتن بیاید محل کارم ، میخوام باهاتون راجع به کار حرف بزنم منم به بابام گفتم و گفت برو ایرادی نداره و فردا میرم ببینم جریان چیه ، چون زمانی که تهران بودم کار شبکه انجام میدادم ، احتمالآ مربوط به همین کار باید باشه .از چند نظر این کار خیلی خوبه ،

  •  تا خونمون 3 دقیقه راهه
  • آدم مطمئنیه چون آشناست
  • بابام مکث هم نکرد و گفت برو ایرادی نداره ( بابام آدم شناسه همیشه به حرفش گوش میدم )
  • از بیکاری در میام!
  • کمتر میخوابم
  • کارام با برنامه ریزی دقیق تری انجام میشه
اما یه مشکلی هم هست ! اگر به هر علتی دیر برسم نمیتونم بگم توی ترافیک بودم


هه ! درین توی فروم گفت Mision Imposible  ، بعد از ظهر Fox Movies فیلم Misin Imposible II رو داشت تبلیغ میکرد کلی خندیدم گفتم آخ آخ دختر کجایی با هم بخندیم به این تصادف ( نمیخندی؟ بیخود خیلی هم خنده داره   ) بعضی وقتا یه چیزی میشه حواسم نیست اس ام اس مینویسم وسطش یادم میاد که ایران نیستی ! در این مواقع کلی دپرس میشم و آه سوزناک میکشم ولی بعدش میگم خدا رو شکر که ایران نیستی چون اینجا خیلی اوضاع بیریخت شده ، خودت که بهتر میدونی .!


دیگه جونم براتون بگه که شیوا امشب زنگ شد و کلی هم خندیدیم خیلی داشت تلاش میکرد شیرازی حرف بزنه و حسابی بهش خندیدم چون نیاز به جلسه ی عملی داره یعنی در حقیقت باید بهش حضوری درس بدم و برایش تلفظ بنویسم

دلم برای سمیرا تنگ شده !

یه فیلمی گذاشته بود از این قدیمی ها فکر کنم شبکه ی Top TV بود ، به اسم عروس فرنگی ، بعد هی من این فیلمه رو نگاه میکردم و هی میگفتم وا ! چرا برام آشناست انقدر؟! بعد به این نتیجه رسیدم که فیلم مهمان رو کلآ از روی این ساختن ! دقیقآ کپی کرده بودن !

گفتم فیلم ، دلم میخواد چند تا فیلمو حتمآ ببینم تبلیغ هاشو میزاره منتها وقتایی که فیلما رو میزاره تلوزیون دست بقیست ! یعنی فیلمای مسخره ی ایرانی رو میخوان نگاه کنن ! منم حال بحث کردن ندارم پا میشم میرم ، نمی ارزه به خاطر فیلم دیدن بحث شه توی خونه !


دلم میخواد رابرت رو گیر بیارم ! یکی از بزرگترین آرزو هامه ، یکی دو نفر با دلیل گفتن میشه گیرش آورد ولی خب فعلآ که من تلاشی نکردم ! نمیدونم چرا

داستانمو هم فهمیدم چطوری ادامه بدم ، امروز ظهر نشستم نوشتم ، اما باز می ترسم خسته کننده شه برای همینم گذاشتم حسابی روش فکر کنم بعد بقیشو بنویسم .

خب فعلآ تا همینجا رو داشته باشید تا بقیشو بعد بنویسم




نظرات 2 + ارسال نظر
خانم کاولیتز یکشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:19 ب.ظ http://www.lostiran.com

صدام در اومد توی اپ ایندفعه !

وا چرا؟!
وای کار داشتم باهات انقدر دلم سوخت که نمیتونستم زنگ بزنم یا اس ام اس بدم که نگو !

آرش دوشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:14 ب.ظ http://manihastam.blogfa.com

سلام

معذرت که شوخی کردم

بعدش چقده عاشقه فیلمی تو

ولی کارتو سفت بچسب که وضع خیلی خرابه

خواهش
چشم کارمو سفت چسبیدم:D

فیلم هم میبینم چون سرگرمی دیگه ای ندارم البته به جز کتاب خوندن که در درجه ی اوله ، بعدش فیلم دیدن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد